فروشگاه آنلاین

جاوا وب

تبادل لینک

هومنم دوستت دارم اسفند 90 - عاشقانه ترین وبلاگ پریا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن








عاشقانه ترین وبلاگ پریا

دیدی که ســــخت نـــــیست تنها بدون من.....
دیدی که می شود شب ها بدون مـــــن.......
این نــــبض زندگی بــــی وقفه میزند......
فرقی نمی کند با مــــن.....
دیروز گرچه سخت ، امروز هم گذشت......
طوری نمی شود فردا بدون مــــن...........


نوشته شده در شنبه 91/5/7ساعت 4:46 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |

مادرم ، ای مهربان ترین خلقت عالم هستی 

من همان دخترک بازیگوش سالهای جوانی تو ام .

با محبت دستهایت  ، امروز به بار نشسته ام  

شاید من یاغی وسرکش باشم

اما می دانم حتی زمینی که بر روی آن ایستاده ام از عشق تو سرشار است

من هم سعی کردم محبت و عطوفت را از تو بیاموزم

و لبخند مهربانت را از تو به یادگار داشته باشم

من هنوز هم  منتظر لبخند درخشان و پر غرور تو هستم، مادر

لبخندی که هر گره ای را باز می کند

برای تمام لحظاتی که به خاطر من رنج کشیده ای متا سفم

اما بعد از طوفان های کوچک

این آرامش است که پا برجا خواهد ماند

شاید امروز من همان آرامش تو باشم

عاشق یک لحظه دیدنتم خواهش میکنم برگرد

خیلی تنهام... 

 

 مادرم خیلی دوستت دارم


نوشته شده در شنبه 91/4/24ساعت 8:16 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |

اولین بودی وتا آخر گرفتار توام

         آخرین هستی و از اول گرفتار توام

با تو بودن را کسی اندازه من حس نکرد

         هر که هستی هرکه باشی باز هم یاد توام


نوشته شده در شنبه 91/4/24ساعت 8:13 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |

زندگی

                     

                    چون قفسی است

                          قفسی تنگ

                پر از تنهایی        

             و چه خوب است

                  لحظه غفلت آن زندانبان

                           بعد از ان هم

                                      پرواز....


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 12:28 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |

دیروز شیطان را دیدم.
در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت.
مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند.
توی بساطش همه چیز بود:
غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ...
هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد.
بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را.
بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را.
شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد.
حالم را به هم می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.
انگار ذهنم را خواند.
موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد.
می‌بینی!
آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.
جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌:
البته تو با اینها فرق می‌کنی.
تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد.
اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند.
از شیطان بدم می‌آمد.
اما حرف‌هایش شیرین بود.
گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.
ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود.
دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.
با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.
به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم.
توی آن جز غرور چیزی نبود.
جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت.
فریب خورده بودم، فریب.
دستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود!
فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام.
تمام راه را دویدم.
تمام راه لعنتش کردم.
تمام راه خدا خدا کردم.
می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.
به میدان رسیدم، اما شیطان نبود.
آن وقت نشستم و های های گریه کردم.
اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم.
بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم،
صدای قلبم را.
و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و  به شکرانه قلبی که پیدا شده بود زمین را بوسیدم.

 

 


نوشته شده در یکشنبه 91/3/28ساعت 8:53 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |


نوشته شده در شنبه 91/3/27ساعت 8:36 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |

خدایا عاشقم کرد و ، کنار من نمی مونه

 داره دل می کنه میره ، بهم میگه پشیمونه

 خدایا عاشقم کرد و ، حالا از بودنم سیره

 دل بی رحم اون حالا ، یه جای دیگه ای گیره

 خودش با من نمی مونه ، میگه قسمت ما اینه

 میذاره گردن تقدیر ، گناهش رو نمی بینه

چه سال نحسیه امسال، چه روزای بدی دارم

 آهای تقویم پر پاییز، ازت بیزار بیزارم

 تو تعبیر کدوم خوابی؟ کدوم کابوس بی پایون؟

 چقد دل می بری ساده، چقد دل می کنی آسون

کدوم مهمون ناخونده ، منو از قلب تو رونده؟

 نگاتو کی ازم دزدید؟ دل من رو کی سوزونده؟

 خودش با من نمی مونه ، میگه قسمت ما اینه

 میذاره گردن تقدیر ، گناهش رو نمی بینه

 چه سال نحسیه امسال ، چه روزای بدی دارم

 آهای تقویم پر پاییز ، ازت بیزار بیزارم

 


نوشته شده در شنبه 91/3/27ساعت 8:11 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |

 

 

 

دنیا

اینجا که دنیا اسمشه غربت نشینی رسمشه

با ما که دل پا کیزه ایم گویی همیشه خصمشه

دنیا یه روز خود کشیه یه روز پر از دلخوشیه

اما برای ما فقط یه تابلوی نقاشیه

عشقهای بی دست و پا یخ زده اند در دل ما

آی روزگار ما زنده ایم نفس نکش به جای ما

آی آدما بسه دیگه این برزخ یا زندگی

موندیم جدا از همدیگه فقط به جرم سادگی


نوشته شده در پنج شنبه 91/2/14ساعت 2:36 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |

خدایا پس چرا این دل را آفریدی
 چرا دلی که محتاج به محبت همه است
دلی که عاشق عشق بی نهایت است

چرا او را به یک عشق بسنده نکردی
چرا دل را به بی نهایت عاشق میکنی

اگر عاشقی دل گناه است
چرا او را اسیر عشق کردی

خدایا پس اگر عاشقی گناه است
چرا قلب را مهربان آفریدی

خدایا پس اگر لیلی بودن گناه است
چرا مجنون را آفریدی

یا که اگر مجنون بودن گناه است
چرا لیلی را آفریدی

راستی خدا چرا دل را بی نهایت مهربان کردی
تا که هر کس به آن محبتی کند, او را عاشق خود می داند و معشوق و دلباخته او می شود

چرا دل را این قدر لطیف آفریدی
تا که هر مهری را به دل می گیرد زود عاشق و دلباخته می شود

خدایا خودت از گناه عاشقان بگذر
چون خودت هم معشوقی


نوشته شده در سه شنبه 91/2/5ساعت 2:21 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |

 چقدر دوست داشتم دیگران حرفهایم را بفهمند
و چقدر دوست داشتم نگاه خیس مرا درک کنند
چقدر دلم می خواست یک نفر به من بگوید

 چرا لبخندهای تو اینقدر بی رنگ است

   اما کسی نبود همیشه من بودم و

من و تنهایی و

این دفتر شعرم...


نوشته شده در سه شنبه 91/2/5ساعت 2:16 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |

   1   2   3      >
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت
هومنم دوستت دارم


<

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس