عاشقانه ترین وبلاگ پریا
ای که بر لبهای ما طرح تبسم می شوی کجایی ای رفیق نیمه راهم عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر مهربانی حاکم کل مناطق می شود تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب نمی خواهم بجز من دوست دار دیگری باشی نمی دانم که دانستى دلیل گریه هایم را نمی دانم که حس کردى حضورت درسکوتم را و می دانم که میدانى ز عاشق بودنت مستم وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
مگذار گذاشت در دلت گم بشود به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد غلط است هرکه گوید دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد خبر به دورترین نقطه جهان برسد نخواست او به منٍ خستهٍ بی کمان برسد چشم چشم دو ابرو ...... نگاه من به هر سو پس چرا نیستی پیشم ؟..... نگاه خیس تو کو ش گوش گوش دوتا گوش ..... یه دست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو ..... یادم تورا فراموش چوب چوب یه گردن ..... جایی نری تو بی من ! دق می کنم میمیرم ..... اگه دور بشی از من دست دست دوتا پا ..... یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی ..... بی تو نمیرم هیچ جا من ؟ من ؟ یه عاشق ..... همون مجنون سابق همدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن قطره قطره می چکم از چشم خود پاکم مکن ... همدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن قطره قطره می چکم از چشم خود پاکم مکن ... دلم در حلقه غمها نشسته زبانم بسته و سازم شکسته تو را می خواهم و اینها بهانه ست
شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت به گریه گفتمش آری و چه زود گذشت بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت
دعوت ما بوده ای، مهمان مردم می شوی ؟!!!
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند
نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند
نمی خواهم به غیرازمن بگیرد دست تودستی
نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هست
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو...!
من عاشق آن دیده چشمان سیاهم
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است
من طالب آن مستی و خواهان گناهم...
مجذوب طلسم سیب و گندم بشود
مگذار که زندگی به این شیرینی
قربانی یک سوء تفاهم بشود
مجنون گر ز آتش لیلی سرخ است
یا لاله اگر به هر دلیلی سرخ است
شرح دل ما حیف است که پنهان باشد
این صورت ما به ضرب سیلی سرخ است...
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
خدا داند که من نفرین نمی کنم
نکند به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد...
love images
وجودم پر ز شعر عاشقانه ست
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |