عاشقانه ترین وبلاگ پریا
یه روز بهم گفت میخوام باهات دوست بشم اخه میدونی من خیلی تنهام. یه روز دیگه بهم گفت : میخوام تاابد باهات بمونم اخه میدونی من خیلی تنهام.منم گفتم : اره میدونم فکر خوبیه منم خیلی تنهام. یه روز دیگه بهم گفت : میخوام برم یه جای دور جایی که هیچ مزاحمی نباشه بعدکه همه چیز روبراه شد تو هم بیا اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام.گفتم اره میدونم منم خیلی تنهام. یه روز تو نامه اش نوشت من اینجا یه دوست پیدا کردم اخه میدونی من اینجاخیلی تنهام.منم گفتم : فکر خوبیه منم اینجا خیلی تنهام. یه روزدیگه نامه نوشت قراره اینجابادوستم تاابدزندگی کنم اخه میدونی من اینجاخیلی تنهام.من براش یه لبخندکشیدم وزیرش نوشتم اره میدونم فکر خوبیه منم خیلی اینجا تنهام. حالا دیگه اون تنها نیست ومن از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم میکنه اینه که اون نمیدونه من هنوز خیلی تنهام...... عابدی در حال نماز بود مجنون از کنارش گذشت او نمازش را شکست و گفت: مگر نمیبینی من در حال نمازم باعث شدی نمازم بشکند مجنون گفت: من که عاشق لیلیم متوجه تو نشدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه متوجه من شدی؟؟؟؟!!!!! نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی من تمنا کردم... که تو با من باشی... تو به من گفتی هرگز! هرگز!... پاسخی سخت و درشت... ومرا... غصه ی این هرگز کشت... دو نفر که همدیگر را خیلی دوست داشتند و یک لحظه نمی توانستند از هم جدا باشند، با خواندن یک جمله معـــروف از هــم جـــدا می شــوند تا یکدیگر رو امتحان کنند و هــر کــدام در انتظار دیگــری همدیگر را نمی بینند. چون هر دو به صورت اتفاقی و به جمله معروف ویلیام شکسپیر بر می خورند: « عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت، مال تو است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده ......... وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی که او تمام شد من آغاز کردم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردند. هومنم عاشقتم شکسته تموم بال و پر من مرده تموم خیال و باور من این سکوت سرد و مبهم شده تنها یادگار همسفر من قصه ی من از کجا شروع شد مردن چرا همیشه شد سهم آخر من
بهش لبخند زدم و گفتم : فکر خوبیه منم خیلی تنهام.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |