عاشقانه ترین وبلاگ پریا
پیری برای جمعی سخن میراند،
لطیفه ای تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
خندیدند..
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
...او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه
میدهید؟
گذشته را فراموش و به جلو نگاه کنید...
نوشته شده در شنبه 90/5/29ساعت
12:28 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |