عاشقانه ترین وبلاگ پریا
سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی….. گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی….. گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی….. او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده... پس من هم به دنبال تنهایی خویش میروم... فقط کاش میدانستم که... تا کی تنهایم...
نوشته شده در دوشنبه 91/10/11ساعت
12:19 عصر توسط پری نسیم نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |