عاشقانه ترین وبلاگ پریا
یادت در ذهنم وعشقت در قلبم وعطر مهربانیت در تمام وجودم است عزیزم محبت را در پآکی نگآهت وصداقت را در وجود مهربانت معنی کردم وبدان زیبا ترین لحظه هایم بودن در کنار توست دوستت دارم با تمام وجودم خداوند دلت را به در یا هدیه داد تا دریا وسعت گرفت چشمانت را به آسمان هدیه داد تا اسمان آسمانی شد نگاهت را به ماه هدیه داد تا ماه نورانی شد پاکی تو را به تجابت سپرد تا همیشه نجیب بماند گاه حس می کنم خدا اول تو را افرید و بعد از روی تو تمام زیبایی ها را خلق کرد با من بمان ... با من بمان که هرم نفس هایت گرمی سرای من است و گرمی دستانت آرامش بخش رویا های من میلاد تو شادی بخش هستی من است و وجود تو بهانه سر مستی من ! بهترینم با من بمان بمان و فراموشم نکن ... اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم...... به اندازه ای که تو رو دوست دارم مرا دوست داشته باشی شبگردی میکنم. اما صدای نفسهایت را از پشت هیچ پنجره و دیواری نمیشنوم. آسوده بخواب نازنینم، شهر در امن و امان است ... تنها خانهی من است که در آتش میسوزد... زندگی یعنی نخواسته به دنیا آمدن مخفیانه گریستن دیوانه وار عشق ورزیدن و عاقبت در حسرت آنچه که دل می خواهد و منطق نمی پذیرد سوختن رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود اولین روز بارانی را به خاطر داری ؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ و شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم دومین روز بارانی چطور؟پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی من غافلگیر شدم سعی میکردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود. وسومین روز چطور؟گفتی سرت درد میکند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سرخودت گرفتی و شانه سمت راست من کاملا خیس شد و چند روز پیش چطور؟به خاطر داری؟که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چشم چالمان نرود دو قدم دور تر از هم راه برویم...فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو.................
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |