عاشقانه ترین وبلاگ پریا
خدایا عاشقم کرد و ، کنار من نمی مونه داره دل می کنه میره ، بهم میگه پشیمونه خدایا عاشقم کرد و ، حالا از بودنم سیره دل بی رحم اون حالا ، یه جای دیگه ای گیره خودش با من نمی مونه ، میگه قسمت ما اینه میذاره گردن تقدیر ، گناهش رو نمی بینه چه سال نحسیه امسال، چه روزای بدی دارم آهای تقویم پر پاییز، ازت بیزار بیزارم تو تعبیر کدوم خوابی؟ کدوم کابوس بی پایون؟ چقد دل می بری ساده، چقد دل می کنی آسون کدوم مهمون ناخونده ، منو از قلب تو رونده؟ نگاتو کی ازم دزدید؟ دل من رو کی سوزونده؟ خودش با من نمی مونه ، میگه قسمت ما اینه میذاره گردن تقدیر ، گناهش رو نمی بینه چه سال نحسیه امسال ، چه روزای بدی دارم آهای تقویم پر پاییز ، ازت بیزار بیزارم خدایا پس چرا این دل را آفریدی چقدر دوست داشتم دیگران حرفهایم را بفهمند چرا لبخندهای تو اینقدر بی رنگ است اما کسی نبود همیشه من بودم و من و تنهایی و این دفتر شعرم... از دلم پرسیدم عشق را خلاصه کن!!! گفت : آغاز کسی باش که پایان تو باشد .
خدایا!کودکان گل فروشت را می بینی؟ مردان خانه به دوش، ،زبانهای عشق فروش، ،انسانهای ادم فروش،همه را میبینی؟ میخواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم...!! دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد...!!! دلی بستم به ان عهدی که بستی تو آخرهردو را باهم شکستی . به گوشت میرسه روزی ، که بعد از تو چی شد حالم چه جوری گریه میکردم ، که از تو دست بردارم نشد گریه کنم پیشت ، نخواستم بچه رفتارم نخواستم بفهمی تو ، که من طاقت نمیارم دلم واسه خودم می سوخت ، برای قلب درگیرم یه روز تو خنده هات گفتی ، تو میمونی و من میرم سرم رو گرم میکردم ، که از یادم بره این غم ولی بازم شبا تا صبح ، تو رو تو خواب میدیدم ساقه سبز دلم راچید و رفت عاشقی های منو باور نکرد عاقبت برعشق من خند ید و رفت اشک درچشمانم حلقه زد بى معرفت گریه ام رادید و رفت خودرابه که بسپارم وقتی که دلم تنگ است، پیدانکنم همدل،دلهاهمه ازسنگ است. گویاکه دراین وادی ازعشق نشانی نیست، گرهست یکی عاشق،آلوده به صدرنگ است
چرا دلی که محتاج به محبت همه است
دلی که عاشق عشق بی نهایت است
چرا او را به یک عشق بسنده نکردی
چرا دل را به بی نهایت عاشق میکنی
اگر عاشقی دل گناه است
چرا او را اسیر عشق کردی
خدایا پس اگر عاشقی گناه است
چرا قلب را مهربان آفریدی
خدایا پس اگر لیلی بودن گناه است
چرا مجنون را آفریدی
یا که اگر مجنون بودن گناه است
چرا لیلی را آفریدی
راستی خدا چرا دل را بی نهایت مهربان کردی
تا که هر کس به آن محبتی کند, او را عاشق خود می داند و معشوق و دلباخته او می شود
چرا دل را این قدر لطیف آفریدی
تا که هر مهری را به دل می گیرد زود عاشق و دلباخته می شود
خدایا خودت از گناه عاشقان بگذر
چون خودت هم معشوقی
و چقدر دوست داشتم نگاه خیس مرا درک کنند
چقدر دلم می خواست یک نفر به من بگوید
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |